زندگینامه شهیدمحمدجعفرحسین نژاد

اصل و نسب

 پدرش حاجي فرزند حيدر اهل هليله به شهرت حسني نژاد مي باشد كه از هليله بسوي چاه تلخ واقع در بخش ساحلي از نوار مرزي تنگستان مهاجرت مي نمايد. از بخش ساحلي به بخش مركزي تنگستان كوچ كرده و پس از مدتي اقامت در قباكلكي ،خاك باغك را براي سكونت انتخاب مي نمايند و در قريه شمشيري ماندگار مي شوند. شهرت حسني نژاد با گذشت ايام بنا به دلايلي مانند بي دقتي مأمور ثبت به حسن نژاد ،حسين نژاد و حسيني نژاد تغيير مي يابد. قريه محل سكونت را بدان جهت شمشيري گفته اند كه در زمان درگيري بنا گرديده است . بدين لحاظ اين قريه كه در زمان درگيري بوجود آمده را شمشيري مي گويند. پدر شهيد بخاطر طهارت و تقوايش ، ايمان و تعبدش و ساده زيستي مورد احترام خاص و عام بود. كم صحبت بود و بدين دليل مرتكب غيبت نمي شد. ملازم مسجد بود و صداي اذان و مناجات شبانه اش تا اواخر عمرِ با بركتش طنين انداز بود.مادر شهيد سوگل نام دارد وي از طايفه پوربهي است در پاكدامني و عفت معروف است در دامن چنين مادري و تحت تربيت چنين پدري فرزندي پرورش مي يابد كه با شهادت ،زحمات پدر و مادر خود را پاس مي دارد. پدر ومادر شهيد هردو مرحوم شده اند.

ولادت

نهمين روز از دومين ماه فصل بهار سال 1339 گذشت كه صفحه اول زندگي مردي از تبار خورشيد ورق خورد . او نازكاي چشم را سلّانه وار به روي خاكيان باز كرد تا با خيل اين منزل موقت توشه اي براي خانه ابديت برچيند. در گوشه خانه اي گلي كه سقفش از قامت درختان مرده و ديوارش از اختلاط خاك و آب و كاه قد علم كرده است در قريه شمشيري باغك صداي اذان و اقامه نويد بخش حضور فرشته اي از جنس نور است. فرزند متولد مي شود و خاله اش دايه گري او را بر عهده دارد .خاله مولود كه برادري را در جواني بنام جعفر از دست داده است ضمن شور با والدين طفل نام جعفر را براي او انتخاب مي كند . نامي كه اكثر شيعيان براي فرزند خود انتخاب مي نماينداما براستي جعفر كيست: وتاريخ جعفر را چگونه معرفي مي كند. در لغت نامه دهخدا آمده كه جعفر فرزند علي ابن ابيطالب است و او در واقعه كربلا به شهادت رسيده است. امام ششم شيعيان ستاره پرفروغ از آسمان ولايت نيز جعفر نام دارد. امام جعفر (ع) لقبش صادق است وي مناقبش از حد فزون و فضايلش كران تا كران عالم را در نورديده است . حضرت علي (ع) نيز برادري بنام جعفر داشته است كه سن و سالش از حضرت علي (ع) بيشتر است اورا جعفر طيار مي گفته اند.لقب طيار را پيامبر براي او انتخاب مي كند. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) دست بر شانه جعفر نهاد و فرمود: سزد كه خداوند دو بال به تو دهد تا با ملائكه پرواز كني. مسلم ابن عقيل نيز برادري بنام جعفر داشته است كه در واقعه كربلا به شهادت رسيده است. از چهار مرد الهي نامبرده شده كه اسم آنها جعفر بوده است بهتر است بدانيم كه همه آنها به شهادت رسيده اند و انتخاب اين اسم براي اين مولود چه با مسمّي بوده است.

بازيهاي كودكانه

سبك بازيهاي كودكانه در شهر و روستا تحت تأثير شرايط محيطي بسيار متفاوت است در شهرها در صد بالايي از كودكان با اسباب بازيهاي ساخت شركتهاي سازنده اين لوازم بازي مي كنند اما در روستا درصد بالايي از كودكان خود اسباب بازي مي سازند و با آن بازي مي كنند . اين شيوه يعني ساختن اسباب بازي موجب بروز خلاقيت در كودكان مي گردد . محمد جعفر حسين نژاد نيز اسباب بازي آماده نداشته است تا خود را سرگرم آن نمايد بلكه مانند ديگر كودكان همبازي خود نسبت به تهيه آنها اقدام مي كرده است. كه در زندگينامه نعمت الله پولادي به طور كلي اشاره گرديد . يكي از بازيهايي كه شهيد خيلي به آن علاقه داشته است ‹‹كوس چار›› است . كوس چار يك بازي سنتي است كه تعداد زيادي مي توانند در آن شركت داشته باشند اين بازي بوسيله خشت كه در آن سوراخهاي معين در چهار رديف بوجود مي آيد و چهار چوب صيقل داده از درخت خرما كه نقش تاس را ايفا مي كند انجام مي پذيرد. امرار معاش: يكي از عواملي كه روحيه معنوي جوانان را تقويت مي كند و آنها را از هرگونه خلاف بر حذر مي دارد تغذيه سالم و حلال است. محمد جعفر حسيني نژاد در مستمند ترين خانواده ها چشم به جهان گشوده است . او جبين غرق عرق پدر را در گرماي طاقت فرساي قلب الاسد در مشاغل ساده كارگري مانند خشت زدن ،كشاورزي مانند درو كردن ديده است . او دوري چند ماهه پدر از منزل را لمس كرده و دستهاي پينه بسته او را مشاهده نموده است كه در عين نداري معين مدد جويان بوده است . روزيِ بدست آمده از چنين راهي است كه خورنده آن شكرگزار نعم الهي است اين مال مخمّس و حلال در سفره اي است كه مقدمه خوان وسيع الهي مي گردد و محمد جعفر نزد پروردگار خويش روزي مي خورد.

تحصيلات

مقطع ابتدايي

محمد جعفر حسيني نژاد تحصيلات ابتدايي خود را در سال 1345 در مدرسه دادگر باغك آغازمي كند. مدرسه اي كه اكثر شهداي باغك در آن تحصيل نموده اند. همكلاسيهاي وي نظم و ادب را از ويژگيهاي خاص او مي دانند ،شور و عشق و علاقه وافر او به درس نيز از مشخصه هاي وي بوده است. اما دوره ابتدايي شهيد با زحمت و سختي بسيار طي مي گردد .در خانواده اي كه فقر بيداد مي كند ،تحصيل تحت الشعاع قرار مي گيرد .با هزاران گرفتاري دوره ابتدايي در روستاي باغك طي مي شود و از ادامه تحصيل در دوره راهنمايي منصرف مي گردد.

تحصيلات راهنمايي

پس از اتمام دوره ابتدايي در مدرسه دادگر باغك محمد جعفر بنا به صلاحديد پدر به علت ضعف بنيه مالي ترك تحصيل مي كند. اما پس از مدتي با ترغيب برادر و علاقه خويش تحصيلات راهنمايي خود را در مدرسه شبانه روزي سعدي بوشهر پي مي گيرد،گرچه پدر نمي تواند مخارج تحصيل فرزندش را تأمين نمايد اما برادر محمد جعفر مخارج وي را تقبل نموده است. با دلسوزي برادرش تحصيلات خود را در دوره راهنمايي نيز پشت سر مي گذارد.آنچه از او در اين دوره به ياد مانده است اخلاق و رفتار خوب و پسنديده اين شهيد والا مقام است.

تحصيلات متوسطه

محمد جعفر حسيني نژاد دوره متوسطه خود را در دبيرستان سعادت بوشهر پشت سر مي گذاردنصرالله اسدي در آن دوره مدير دبيرستان بوده است . اين دوره از دوران تحصيلي شهيد مصادف با اوجگيري انقلاب و آغاز جنگ تحميلي بوده است.او همراه با ديگر همكلاسيهاي خود در زمان اوجگيري مبارزات مردمي عليه رژيم شاه دست به اعتصاب غذا مي زند و اين اعتصاب به مدت سه روز در هنگام تحصيل در دبيرستان سعادت ادامه داشته است و در آن زمان صادق ميگلي به شهادت مي رسد. زماني كه در دبيرستان سعادت به تحصيل مشغول بوده عضو انجمن اسلامي دانش آموزي دبيرستان بوده است. سال 1361 مدرسه را رها مي كند و در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حضور پيدا مي كند.حضور او در جبهه مقارن با زمان ثبت نام دانشگاه و تربيت معلم مي گردد. برادرش طي نامه اي از او مي خواهد مدارك را جهت ثبت نام در تربيت معلم ارسال نمايد كه موفق نمي گردد . طي نامه مورخ 6/5/61 به شماره 3639 سپاه پاسداران بوشهر كه به امضاي آقاي فتح الله محمدي سرپرست وقت سپاه پاسداران بوشهر رسيده نامبرده به عنوان رزمنده دفاع مقدس به دبيرستان سعادت معرفي مي گردد.شهيد در سال تحصيلي 61 ـ 60 ديپلم خود را دررشته اقتصاد اجتماعي دريافت مي كند.

جبهه و جنگ

محمد جعفر حسيني نژاد در تاريخ 2/12/60 دوره آموزشي خود را در كازرون آغاز و در تاريخ 21/12/60 اين دوره را تمام نمود و به عضويت ارتش بيست ميليوني در آمد وبسيجي بودن را از افتخارات خود كرد. پس از دوره آموزشي داوطلبانه در جبهه هاي شوش ،رقابيه،خونين شهر و جاده فكه مشغول خدمت گرديد و با عنوان بي سيم چي در عملياتهاي فتح المبين و بيت المقدس شركت جست. حضور داوطلبانه ايشان در ميادين نبرد به مدت سه ماه و نه روز ادامه مي يابد چون شهيد عشق و علاقه وافري به سپاه پاسداران داشت دوران سربازي خود را در آن نهاد مقدس آغاز مي نمايد.وي دوره آموزشي دوران سربازي خود را در تاريخ 6/2/62 در كازرون شروع و 26 خردادماه همان سال به پايان مي برد. پس از اتمام دوره آموزشي در تاريخ 31/3/62 از خانواده جدا مي شود و در تاريخ 1/4/62 در اختيار پادگان جلديان در غرب قرار مي گيرد. وي جمعي گردان كميل از تيپ المهدي بود.فرماندهي گردان را شهيد بهمن زادگان از اهالي جهرم فارس بر عهده داشته است. عمليات والفجر 2 آغاز شد و شهيد محمد جعفر حسيني نژاد سعادت حضور در اين عمليات را بدست آورد.مختار بهراني از همرزمان شهيد كه از روستاي باغك است نقل مي كند: تا پادگان حاج عمران با هم بوديم.من تير بار چي بودم و او بي سيم چي،منطقه بسيار صعب العبور بود،چون كوهستاني بود مهمات را با چهارپا به منطقه منتقل مي كردند و نيروها با پاي پياده كيلومترها را طي نمودند مسير تمام سرازيري بود و برگشتن از اين مسير آن هم پس از يك عمليات كوهستاني بسيار سخت و طاقت فرسا بود. شب عمليات فرا رسيد .محمد جعفر را به آغوش كشيدم و از يكديگر خداحافظي نموديم .سه شبانه روز از عمليات گذشت و در اين مدت هرگز يكديگر را نديديم ،شب چهارم بود به بالاي تپه كله قندي رفتم به سنگري رسيدم رزمنده اي ديدم كه خوابيده است ،چهره اي سياه و كبود شده و تني خسته او را به خوابي عميق فرو برده است ،با كمي دقت متوجه شدم كه او دوستم محمد جعفر است ،خستگي ناشي از عمليات آن هم با كمترين آذوقه در يك جنگ پياپي چهره همگان را عوض كرده بود. نخواستم او را بيدار كنم كنار او لحظاتي بسر بردم كه از خواب پريد و مرا كنار خود احساس كرد بي مهابا يكديگر را در آغوش گرفتيم . خدا را شكر كرديم كه يكديگر را سالم ملاقات تموديم،اين خوشحالي زايد الوصف خستگي را از تنمان بيرون كرد،آيينه اي در جيب داشت بيرون آورد و در آيينه به تماشاي خود نشستيم گرد و غبار ميدان جنگ رخسارمان را طوري ديگر نقاشي كرده بود. باري ديگر يكديگر را در آغوش كشيديم و خداحافظي نموديم كه چند روز بعد در تاريخ 2/5/62 از شهادت او مطلع گرديدم. پس از عمليات وقتي كه محمد جعفر به همراه شهيد بهمن زادگان فرماندهي گردان از تپه پايين مي آمدند در تنگه دربند مورد حمله دشمن قرار مي گيرند و هردو به شهادت مي رسند.وي در زمان شهادت 23 سال و 3 ماه و 14 روز از عمر خود را پشت سر گذاشته است. همرزمان وي را مي توان مختار بحراني،صفر شمسي،عبدالكريم پولادي و غلامرضا شمسي نام برد. تشييع جنازه و تدفين: پس از 21 روز كه از شهادت محمد جعفر حسيني نژاد گذشت پيكر پاك و خونينش كه در تنگه دربند با خونابه خود غسل نموده بود از مركز شهرستان به سوي زادگاهش روستاي باغك با حضور اقشار مختلف مردم تشييع گرديد و در تاريخ 23/5/62 در كنار شهداي ديگر در بهشت عسگري باغك به خاك سپرده شد. شهيد محمد جعفر حسيني نژاد اولين شهيد سال 62 و ششمين شهيد در ميان ديگر خونين كفنان باغك است.

سجاياي اخلاقي

محمد جعفر حسيني نژاد همانند ديگر شهدا و جوانان پاكباخته عاشق مرگ سرخ يعني شهادت در راه خدا بود .آنقدر كه براي جاودانه نمودن عشقش مي سوخت و آنچه لازمه اين عشق بود مهيا مي كرد . وي طي بازديدي كه از بهشت زهراي كازرون داشته است براي برادرش چنين مي نويسد ‹‹باري برادر جان ما رفتيم به بهشت زهراي كازرون چقدر جاي باصفايي ،انسانها هميشه بوسيله همين راهها به راه راست هدايت مي شوند و انسان كوشش مي كند راه اين شهداي غرق در خون را ادامه دهد كه بوسيله همين شير مردان بود كه ايران را ايراني شاد و خرم و سرافراز كردند.بار خدايا اين شهداي ما را با شهداي زمان امام حسين (ع) محشور كن›› زندگينامه خود را كه با دست خط خود در جبهه نبرد نوشته است بيانگر اين عشق الهي است. او مداح بود و با اهل بيت عصمت و طهارت خو گرفته بود،حتي نوحه اي كه دوست داشته است در مراسم تشييع او خوانده شود با دست خط خويش نگاشته است. فعّال ،پركار و پرجنب و جوش بود،كتابخانه محل را خود اداره مي كرد و تزيينات مسجد و حسينيه را به مناسبت اعياد و جشن ها انجام مي داد. در مدرسه به علت تلاش و پشت كاري كه داشت در شركت تعاوني مدرسه عضو گرديد. دوست داشت از دسترنج خويش امرار معاش نمايد بدين منظور سخت كار مي كرد و از هيچ كاري واهمه نداشت و با كار تفريح مي كرد. با ادعيه كميل و توسل مأنوس بود ،اهل مسجد بود و گاهي اوقات امامت جماعت مسجد را بر عهده مي گرفت و در برابر پروردگار اهل خوف و خشيت بود كه : در كوي دوست شوكت شاهي نمي خرند اقرار بندگي كن و دعوي چاكري. در عنفوان جواني مستمندان را دستگيري مي كرد و در كارهاي عام المنفعه شركت مي جست او از جمله كساني بوده است كه در ساخت مسكن براي فقرا و غسالخانه با جهاد سازندگي همكاري داشته است. با كودكان مانند مربي كودك بر خورد مي كرد و چنين بود كه چون :با كودك سروكارت فتاد پس زبان كودكي بايد گشاد.بر اساس همين ويژگي علاقه خاصي به برادر زاده هاي خويش داشت و حتي در نامه هايش به زبان كودكانه آنها مطلب مي نوشت. مصداق آيه و بالوالدين احساناً احترام پدر و مادر خود را نگه مي داشت و حتي براي رفع نگراني آنها همواره نامه مي نوشت و آنها را از اضطراب مي رهانيد . وقتي در مي يابد همه چيز براي پرواز ملكوتي او آماده است و خداوند اورا خواهد پذيرفت در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان در جبهه ساعت 10 شب به تاريخ 18/4/62 از پدر و مادر خود طلب حلاليت مي نمايد و آخرين نامه كه در در تاريخ 24/4/62 نوشته شده و وصيت نامه خود را به پيوست همين نامه به منزل ارسال مي كند.اين نامه هفت روز قبل از شهادت خود نوشته است.

خاطراتي از شهيد

‹‹آب و غذاي پيرزن››

در تاريكي شب متوجه مي شديم در منزل نيست سراغ محمد جعفر را از برادران و ديگر اعضاي منزل مي گرفتم ، مي گفتند از او اطلاعي نداريم كه در همين اثنا وارد مي شود.متوجه مي شديم كه او در آن تاريكي شب با آن جثه كوچكش براي پيرزني كه به تنهايي در محل زندگي مي كرد آب و غذا برده است.

‹‹ به نقل ازبرادر ش علي حسين نژاد››

‹‹ خوشحالي››

تازه صاحب فرزند پسري شده بودم محمد جعفر در كازرون خدمت مي كرد به طريقي مطلع شده بود كه خداوند به من پسري عطا كرده است. در اولين نامه اي كه بعد از اين خبر نوشته بودند چنين مي نگارند ، برادرم علي ‹‹آن قدر كه من خوشحال شده ام تو خوشحال نشده اي قدمش مبارك باد››

‹‹به نقل از برادرش علي حسين نژاد››

‹‹ايثار ››

گرما بود كار كارگري ،با تني چند مشغول كار بوديم محمد جعفر نيز يكي از كارگران بود در كنار ما خواهري نيز مشغول كارگري بود هركسي سعي مي كرد كاري كه به او محول شده انجام دهد اما محمد جعفر دو برابر كار مي كرد او هم كار خود را انجام مي داد و هم به جاي خواهري كه در كنار ما بود كار مي كرد .

‹‹به نقل از عبدالله خدنگپور››

‹‹بوي يار››

بعد از عمليات فتح خرمشهر از محمد جعفر خبري نبود همه اهل منزل ناراحت بودند، نه پيامي نه پيكي نه نامه اي دلها همه مضطرب تا اينكه خبر شهادت نصرالله خواسته منعكس گرديد .نصرالله خواسته از دوستان صميمي محمد جعفر بود ،پيكر پاكش بر روي دستهاي مردم تشييع مي شد كه متوجه شدم محمد جعفر از راه رسيد و او را در آغوش كشيدم گفت:چه خبر است گفتم:نصرالله خواسته به شهادت رسيده است. بدون اينكه به منزل سربزند به مراسم تشييع رفت و يار ديرينه خود را بعد از مدتها در آغوش كفن ديد و او را بوييد.

‹‹به نقل از برادرش علي حسين نژاد››

‹‹آخرين خبر››

عمليات والفجر 2 به پايان رسيده بود اما محمد جعفر به منزل بر نگشته بود براي اينكه اطلاعي از او پيدا كنم به هر كوي و برزن مي رفتم به جبهه هاي جنوب،شمال ، پادگان و هر كجا كه لازم بود سركشي كردم اما هيچگونه خبري از او بدستم نرسيد بيش از بيست روز مي گذشت نيمه هاي شب سكوتش با صداي درب منزل در هم شكست ، سراسيمه در را باز كردم پسر عمه ام بود او عادت نداشت نيمه شب در منزل ما را به صدا درآورد . چه خبر ؟ او با صداي لرزان و چشماني اشكبار چنين گفت محمد جعفر شهيد شده است .

‹‹به نقل از برادرش علي حسين نژاد››

منبع: کتاب اصحاب یمین

مؤلف: سیدمحمدجوادحسینی


|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
نویسنده : میثم بحرانی
تاریخ :